جدول جو
جدول جو

معنی طناب افکندن - جستجوی لغت در جدول جو

طناب افکندن
طناب انداختن، کمند افکندن، کمند انداختن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خَ غَ زَ دَ)
شراب ساختن. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
پیچ و گره انداختن، چین و شکن دادن در ابروان و زلف و گیسو. رجوع به تاب شود، موجب درد و رنج و آشفتگی شدن. بعذاب افکندن:
ز دریا بکنده در، آب افکنیم
سر جنگجویان بتاب افکنیم.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(طَ نَ / نِ وَ دَ)
کنایه از درمانده شدن. (فرهنگ نظام) (از آنندراج) :
نافۀ مشک نباشد به بیابان ختن
ناف افکنده به همراهیش آهوی ختا.
محمد سعید اشرف (از فرهنگ نظام) (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
(غَثْ ثُ سَ کَ دَ)
نقب کندن. نقب زدن. نقب بریدن:
نقب افکنیم نیمشب ازدور تا بریم
پی بر سر خزینۀ پنهان صبحگاه.
خاقانی.
این بند که بر دلم کنون افکندند
نقبی است که بر خانه خون افکندند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از کباب افکندن
تصویر کباب افکندن
کباب پختن: (ما ز روی آتشین او نقاب افکنده ایم بار اول ما برین آتش کباب افکنده ایم) (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بنا افکندن
تصویر بنا افکندن
بنا کردن ساختن عمارت، خراب کردن بنا سرنگون ساختن عمارت
فرهنگ لغت هوشیار
پیچ و گره انداختن چین و شکن دادن (گیسو و زلف و مانند آنرا)، موجب درد و رنج و آشفتگی گردیدن اذیت کردن آزار دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناف افکندن
تصویر ناف افکندن
درمانده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
آهون زدن نقب زدن: نقب افکنیم نیمشب از دور تابریم پی بر سر خزینه پنهان صبحگاه. (خاقانی. سج. 374)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناف افکندن
تصویر ناف افکندن
((اَ کَ دَ))
کنایه از درمانده شدن
فرهنگ فارسی معین
طنین انداختن، منعکس شدن، انعکاس یافتن، طنین افکن شدن، پیچیدن (صدا)
فرهنگ واژه مترادف متضاد