پیچ و گره انداختن، چین و شکن دادن در ابروان و زلف و گیسو. رجوع به تاب شود، موجب درد و رنج و آشفتگی شدن. بعذاب افکندن: ز دریا بکنده در، آب افکنیم سر جنگجویان بتاب افکنیم. فردوسی
پیچ و گره انداختن، چین و شکن دادن در ابروان و زلف و گیسو. رجوع به تاب شود، موجب درد و رنج و آشفتگی شدن. بعذاب افکندن: ز دریا بکنده در، آب افکنیم سر جنگجویان بتاب افکنیم. فردوسی
نقب کندن. نقب زدن. نقب بریدن: نقب افکنیم نیمشب ازدور تا بریم پی بر سر خزینۀ پنهان صبحگاه. خاقانی. این بند که بر دلم کنون افکندند نقبی است که بر خانه خون افکندند. خاقانی
نقب کندن. نقب زدن. نقب بریدن: نقب افکنیم نیمشب ازدور تا بریم پی بر سر خزینۀ پنهان صبحگاه. خاقانی. این بند که بر دلم کنون افکندند نقبی است که بر خانه خون افکندند. خاقانی